6

ساواک چطور «شیخ احمد کافی» را حذف کرد؟



زمان زیادی از این گفتگو نگذشته بود و خیلی راه نرفته بودیم و بین دو پاسگاه ژاندارمری گوچان و چناران بودیم که ناگهان دیدیم یک ماشین نظامی از طرف مقابل ظاهر شد و به سمت ما هجوم آورد. انگار ماشین به سمت ما نشانه رفته بود.

به گزارش ایسنا، جهان نیوز نوشت: تصادف مرحوم احمدکافی ماجرای عجیب و شنیدنی دارد که ماجرا را از زبان خانواده آن مرحوم می نویسیم.

شهر کوچان در 120 کیلومتری مشهد قرار دارد و معمولاً حدود دو ساعت طول می کشد تا به مشهد برسید که این شهر نیز در 55 کیلومتری مشهد است و برای رسیدن به مشهد باید از همان جاده عبور کنید. کاروان کوچک خانوادگی (متوفی) به سرپرستی جعفر عابستانی پس از خروج از شهر کوچان به سمت مشهد در حرکت بود.
خاندان کافی (مرحوم) که در این سفر همراه او بودند چنین نقل می کنند:

بعد از خروج از شهر به جاده اصلی مشهد زدیم. راننده ما جعفر به منظور نامعلومی پایش را روی پدال گاز خودرو گذاشت و با سرعتی غیرقابل تصور و خطرناک خودرو را به حرکت درآورد. (آقا) کافی و سایر مسافران و بچه ها چندین بار به او التماس کردند و از او خواستند که با آن سرعت رانندگی نکند. زیرا خطرناک و خطرناک است.

(آقای) خود کافی چند بار به جعفر گفت: جعفر می خواهی ما را بکشی که با این سرعت رانندگی می کنی؟ تاخیر می خواهیم به سلامت به مشهد برسیم. اما متأسفانه جعفر کاملاً تحت تأثیر قرار گرفت، سکوت کرد و به هشدارها و سخنان ما توجهی نکرد و با سرعت دلخواه خود به رانندگی ادامه داد. در این مواقع همه ما گیج، مضطرب و ترسیده بودیم و نمی توانستیم کاری انجام دهیم. از آنجایی که ما نه توانایی توقف او را داشتیم و نه هنر رانندگی، مجبور بودیم شهادت خود را زیر لب بگوییم و با خدای خود مخفیانه بودیم.

زمان زیادی از این گفتگو نگذشته بود و مسافت زیادی را طی نکرده بودیم و بین دو پاسگاه ژاندارمری گوچان و چناران بودیم که ناگهان دیدیم یک ماشین نظامی از طرف مقابل ظاهر شد و به سمت ما هجوم آورد. انگار ماشین به سمت ما نشانه رفته بود.

در یک لحظه، ماشین به سرعت و به شدت به ماشین ما برخورد کرد. عجیب بود که خودروی ارتشی کنار و جلوی خودروی پژو سفید (آقای کافی) را هدف قرار داد و به آن برخورد کرد، کافی و یکی از فرزندانش در صندلی جلوی خودرو در کنار راننده قرار داشتند.

پس از این حادثه وحشتناک و وحشتناک، نمی دانیم که چگونه این خودروی نظامی از روی کینه و نفرت ما را در این دشت و بیابان تنها گذاشته است. او با استفاده از شناخت جاده و موقعیت جاده به سرعت از صحنه تصادف و نبرد وحشتناک و وحشتناک فرار کرد و از دید عموم پنهان شد.

این بتهای فداکار بی وجدان لحظه ای به آه و ناله کودکان بی گناه و دختر و پسر مجروح و زن کمر شکسته و جسد غرق شده در خون آن (مرحوم) رحم نکرده اند. این حادثه؛ گذشتند و با سبعیت هر چه تمامتر فرار کردند.

پس از این ماجرا، مسئولان ساواک از تصادف چند سواری دیگر در آن منطقه و کشته شدن چندین نفر خبر دادند و به نظر می رسید که کافی بر اثر این تصادف طبیعی جان خود را از دست داده است.
آنچه در این حادثه کافی مشهود بود و بعداً آشکارتر و تأیید شد، این بود که مأموران امنیتی رژیم از قبل مسیر و حرکت کاروان کافی (مرحوم) از تهران به مشهد را زیر نظر داشتند و اقدامات لازم را برای برنامه ریزی انجام داده بودند. شهادت و ویرانی او و هر لحظه آمد و شد ماشینش در شهرها و نقاط مختلف گزارش می شد.

منبع: کتاب کافی واعظ شهیر; تصحیح دکتر مهدی کافی
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پی نوشت: برادر کافی از احتمال مرگ وی در آمبولانس توسط عوامل ساواک می گوید. حجت الاسلام پناهیان در این باره می گوید: «کافی یک بار در سخنان خود نام امام (ره) را برد و همین امر باعث شد تا مأموران ساواک در جاده تصادف ساختگی برای ایشان ترتیب دهند و بلافاصله پس از تصادف ایشان را از تاک ببرند. ماشین را بیرون بیاورید و به آمبولانس ببرید. افسر ساواک که خود مسئول اجرای این نقشه بود اعتراف کرد که من در آمبولانس به او هوا تزریق کردم و او را به شهادت رساندم.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا